امیر محمدامیر محمد، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

امیرمحمد امیر قلب بابا و مامان

نقاشي‌هاي اميرمحمد

     من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم                  پیدا نمیشدی تو،شاید که مرده بودم   سلام امير محمدم سلام شاهزاده كوچولوي من سلام گل پسر نقاش من    اين نقاشي‌ها را ديشب كشيدي. الهي فدات بشم عزيزم.    بابا ابراهيم (به قول خودت بابا اِباهيم)  مامان الهه  درخت  گل ماشين   پسرم: روزگارت بر مراد / روزهایت شاد شاد / آسمانت بی غبار سهم چشمانت بهار / قلبت از هر غصه دور / بزم عشقت پر سرور بخت ...
29 دی 1393

نمونه‌ای از مکالمات تلفنی این روزهای من و امیرمحمد

من خطاب به مامان الهه: گوشی را بده امیرمحمد تا باهاش حرف بزنم. مامان الهه خطاب به امیرمحمد: امیر.. مامان بیا با خاله فرشته حرف بزن. صدای امیرمحمد از دور: با خاله فرشته حرف نمی‌زنم... بریم مامان‌جون باباجون. {بالاخره راضی می‌‌شه گوشی را بگیره.} امیرمحمد: سلام خاله فرشته. چی‌کار می‌کنی؟ (با ریتم تند) من: سلام امیرمحمدم... سلام عزیزم. خاله داره چایی می‌خوره. - چایی می‌خوری؟! - آره عزیزم... کجا می‌خوای بری؟ - مامان جون باباجون. - منم بیام؟ - تو نیا! - خاله فرشششششششششته...  منم بیام با هم بریم! - نه... با هم ... امیرمحمد و مامان الهه!&...
18 دی 1393
1